بدون عنوان
سلام ما دوباره با کلی تاخیر اومدیم
از دخملها چی بگم از بس بلا شدن که نگو
دریتا سر دسته هر چی خرابکاره انقدر به مامانش کمک می کنه که نگووووووووووووو
تمام کابینتها رو به هم می ریزه لباسها را از تو کشو در میاره می ریزه بیرون از ریخت و پاشهاش هم موقع غذا خوردن هم که نگم بهتره
در عوض آنیتا انقدر ارومه که نگو فقط نمی دونم چرا خواب نداره
امروز صبح بعد از اینکه بابایی رفت سر کار دریتا بیدار شد منم با چشم خواب آلود آوردمش توی اتاق خودمون روی تخت اصلا یادم نبود که بسته چیبس رو دیشب بالای تخت گذاشتم یهو دیدم یه صدایی میاد چشمتون روز بد نبینه هر چی چیبس بود روی بالش خرد کرد ازش گرفتم گذاشتم زمین دیدم بلللللله این دفعه آنیتا اومده سراغش این چنین بود چشم باز نکرده شروع کردیم به جارو برقی کشیدن
اینم چند تا از شیرین کاریها
دو تا مهندسسسسسس
شهروند گردی
عاششششششق اون چشمای سیییییاه
این هم از سلیقه جاری خواهرم در هنر بافتنی
اینم از شیطون بلای منننننننننننننننن
آنیتای ذوق زده
ودر آخر دو تا دختر دارم شاه ندارههههههههههههه
اینم سامیار جونم عشق من